کد مطلب:27997 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:133

احتجاج علی












841. الاحتجاج:امیر مؤمنان، پس از وفات پیامبر خدا و انتخاب ابو بكر گفت:«ای گروه مهاجر وانصار! از خدا پروا كنید! از خدا پروا كنید! عهد پیامبرتان را درباره من از یاد مبرید و قدرت محمّدصلی الله علیه وآله را از خانه و درون منزلش به بیرون و به سوی خانه هایتان و به درون منازلتان مبرید و خاندانش را از حق و جایگاهشان در میان مردم، باز مدارید.

به خدا سوگند - ای جماعت! -، خداوندْ مقدّر كرد و حكم راند و پیامبرش می دانست و شما هم می دانید كه ما اهل بیت، از شما به این امر، سزاوارتریم.

آیا قاری كتاب خدا و فقیه در دین خدا و نیرومند در كار مردم، در میان شماست؟ به خدا سوگند، چنین كسی در میان ماست و نه شما. پس، از هوا و هوس، پیروی مكنید، كه از حقْ دورتر می شوید و سابقه خود را با بدیِ اكنونتان تباه می سازید».

پس، بشیر بن سعد انصاری - كه زمینه را برای ابو بكر آماده كرده بود - و نیز گروهی از انصار، گفتند:ای ابو الحسن! اگر انصار، این سخنت را پیش از بیعتشان با ابو بكر می شنیدند، دو نفر هم درباره تو اختلاف نمی كردند.

علی علیه السلام گفت:«ای جماعت! آیا شایسته بود كه پیامبر خدا را كفن نكرده رها كنم و برای ستیز بر سر قدرت و جانشینی اش بیرون بیایم؟! به خدا سوگند، من هیچ گمان نداشتم كه كسی برای آن، گردن افرازد و بر سر آن با ما اهل بیت بستیزد و آنچه را شما روا شمردید، روا بدارد و نمی دیدم كه پیامبر خدا روز غدیر خم، حجّتی برای كسی و سخنی برای گوینده ای باقی گذاشته باشد».[1].

842. امام علی علیه السلام - در سخنش، هنگامی كه برای جنگ با معاویه عازم شام شد -:شگفت از معاویة بن ابی سفیان! بر سر خلافت، با من می جنگد و امامت مرا انكار می كند و می پندارد كه از من بدان سزاوارتر است؛ تنها از سرِ گستاخی بر خدا و پیامبرش، بی آن كه حق و حجّتی در آن داشته باشد. نه مهاجران با او بیعت كردند و نه انصار، و نه مسلمانانْ تسلیم اویند.

معاویه و یارانش به چه خیال در بیعت من خدشه دارند؟ و چرا به بیعتم گردن ننهادند و وفا نكردند، در حالی كه من در خویشی [ با پیامبرصلی الله علیه وآله] و سابقه[ در اسلام ]و دامادی، از پیشینیان خود به خلافت، سزاوارترم؟ آیا گفته پیامبر خدا را در روز غدیر برای ولایت و دوستیِ من نشنیدید؟ پس - ای مسلمانان! - از خدا پروا كنید.[2].

843. مناقب آل أبی طالب:علقمه روایت كرده است كه در جنگ صفّین، مردی از سپاه شام بیرون آمد، در حالی كه سلاح و قرآنی بالای سر داشت و می گفت:«عَمَّ یَتَسَآءَلُونَ؛[3] چه چیز را از هم می پرسند؟».

پس برای هماوردی با او، داوطلب شدم؛ امّا [ امام علیه السلام] گفت:«در جایت بِایست» و خود، خارج شد و [ به او ]گفت:«آیا آن واقعه بزرگی را كه در آن، اختلاف دارند،[4] می دانی؟». گفت:نه.

گفت:«به خدا سوگند، من، همان واقعه بزرگم كه به خاطر من اختلاف و بر سر ولایت من نزاع كردید و از ولایت من بازگشتید، پس از آن كه پذیرفته بودید و به سركشی تان هلاك گشتید، پس از آن كه با شمشیر من نجات یافته بودید و روز غدیر خم دانستید و روز قیامت [ نیز] آنچه را دانستید، دوباره خواهید دانست». سپس شمشیرش را بالا آورد و دست و سر او را پراند و گفت:

خدا به جز این راضی نشد كه صفّین، خانه ما و شما باشد

تا آن گاه كه ستاره ای در افق، پدیدار می شود

و تا آن گاه كه یا شما بمیرید و یا ما

و گریزگاهی از سختی نبرد، ندارید.[5].

844. امام علی علیه السلام - در نامه اش كه در بازگشت از نهروان نوشت و فرمان داد كه بر مردم، خوانده شود -:این، امری شگفت است و ولایت هیچ یك از خود را به سان ولایت من ناخوش نمی داشتند. آنان احتجاج مرا با ابوبكر می شنیدند كه می گفتم:«ای گروه قریش! من از شما به این كار، سزاوارترم. در میان شما كسی نیست كه قرآن را بخواند و سنّت را بداند و به دین واقعی خدا پایبند باشد.

حجّتم این است كه من ولیّ این امرم و نه قریش. پیامبر خدا گفت:"حقّ سرپرستی، از آنِ آزاد كننده است" و پیامبر خدا برای رها ساختن از آتش آمد و از بردگی رهایی بخشید. پس، سرپرستی و ولایت این امّت، از آنِ اوست و پس از او، آنچه از آنِ اوست، برای من است.

پس، هر برتری ای كه قریش به خاطر پیامبرصلی الله علیه وآله بر امّت داشته باشد، به همان سبب، بنی هاشم بر قریش دارد و من هم بر بنی هاشم دارم؛ چون پیامبرصلی الله علیه وآله در روز غدیر خم گفت:"هر كه من مولای اویم، این علی مولای اوست"، جز آن كه قریش، برتری خویش را بر عرب (جز بر پیامبرصلی الله علیه وآله) ادّعا كند كه در این ادّعا، آزادند».[6].

845. الأمالی - به نقل از ابو علی همدانی -:عبد الرحمان بن ابی لیلی به سوی امیر مؤمنان، علی بن ابی طالب برخاست و گفت:ای امیر مؤمنان! من از تو می پرسم تا فرا بگیرم. ما منتظر بودیم تا از خود بگویی؛ امّا نگفتی. آیا از امر خود برای ما نمی گویی كه عهدی از جانب پیامبر خداست، یا نظری از سوی خودت؟ ما گفته های فراوانی درباره تو شنیده ایم و درست ترین آنها نزد ما آن است كه از دهان خودت بشنویم و بپذیریم.

ما می گفتیم كه اگر امر [ ولایت]، پس از پیامبر خدا به سوی شما باز می گشت، هیچ كس با شما نزاع نمی كرد. به خدا سوگند، اگر از من سؤال شود، نمی دانم چه بگویم! اگر بگویم آنها از تو به خلافتْ سزاوارتر بودند، پس چرا پیامبر خدا پس از حجّة الوداع، تو را نصب كرد و گفت:«ای مردم! هر كه من مولای اویم، پس علی مولای اوست» و اگر تو از آنان به خلافتْ سزاوارتری، پس چگونه آنها را ولیّ خود بدانیم؟

امیر مؤمنان گفت:«ای عبد الرحمان! خداوند متعال، پیامبرش را قبض روح كرد و در روز وفات او، سزامندی ام بر مردم، بیشتر از سزامندی ام به این پیراهنم بود و پیامبر خدا سفارشی به من كرده بود كه اگر مرا با ریسمان هم می كشیدید، به خاطر اطاعت از فرمان الهی مخالفت نمی كردم.

نخستین لطمه ای كه پس از پیامبرصلی الله علیه وآله بر ما وارد آوردند، ابطال حقّ ما در خُمس بود و چون كارمان سستی گرفت، شترچرانان قریش در ما طمع كردند. من بر مردم، حقّی داشتم كه مهلتی معیّن داشت و اگر خود، آن را به من باز می گرداندند، می پذیرفتم و بدان می پرداختم، همانند كسی كه در سررسید معیّنی، حقّی بر مردم دارد. پس اگر مالش را زودتر از سررسید آن بدهند، آن را می گیرد و آنان را می ستاید و اگر به تأخیر اندازند، آن را می گیرد، بی آن كه بستاید.

من مانند مردی هستم كه راهی هموار در پیش گرفته؛ امّا مردم، او را در راهی ناهموار می پندارند. راه هدایت، تنها از اندك بودن پویندگان آن شناخته می شود. پس، چون سكوت كردم، از من درگذرید، كه اگر پیشامدی رخ دهد كه نیازمند پاسخش باشید، پاسختان می دهم. پس تا من از شما دست بازداشته ام، شما نیز از من دست بازدارید».

عبد الرحمان گفت:ای امیر مؤمنان! به جانت سوگند، تو همان گونه ای كه شاعر گفت:

به جانت سوگند، خفته را بیدار كردی

و هر كه را گوش داشت، شنواندی.[7].









    1. الاحتجاج:36/183/1، بحار الأنوار:186/28.
    2. الإرشاد:261/1، الاحتجاج:88/406/1، بحار الأنوار:360/388/32.
    3. نبأ، آیه 1.
    4. اشاره امام علیه السلام به دو آیه بعدی از همان سوره پیش گفته است.
    5. مناقب آل أبی طالب: 79/3، تأویل الآیات الظاهرة:5/759/2، بحار الأنوار:6/3/36.
    6. كشف المحجّة:245، بحار الأنوار:1/13/30.
    7. الأمالی، مفید: 1/223، الأمالی، طوسی: 9/8، كشف الغمّة:3/2.